امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

میوه دلم

بابا غذا پيدا كن !!!

سلام امير محمدم ، امروز 2سال و 6ماه و 19روزه كه خدايه فرشته كوچولو به من و بابايي داده . 10روز پيش عاشورا بود باز محرم اومدوتاسوعا و عاشورا ،صحراي كربلا وامام حسين (ع) و      بي وفايي  كوفيان و.... از چند روز قبل كه دايي حسين و زن دايي و اميد اومده بودند خونمون وما هم از فرصت استفاده كرديم و رفتيم شمال ،‌چون دايي بايد بعد از ظهر عاشورا يه سر مي رفت سركار اونها روز عاشورا حركت كردند و رفتند شما هم كه بهونه مي گرفتي مي خواستي با هاشون بري دايي تو ماشينشون نشوندت و يه دور تو شهرك باهات زد ، بعد اومدي پيش من و اونها رفتند ماهم آماده شديم و با بابايي رفتيم كه تو مراسم شركت كنيم البته شيروكيك نذ...
13 آذر 1391

چشم بابا جيش كرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام امير محمدم امروز بعد از چند وقفه اومدم هر روز مي يام و وبلاگت رو مي بينم ولي حوصله نوشتن ندارم ، (مامان نياز به استراحت داره ، فكر مي كنم افسردگي گرفتم )امروز اومدم برات بنويسم چند روز قبل كه داشتيم مي رفتيم خونه ، تو به بابا نگاه كردي و  گفتي مامان چشم بابا جيش كرد!!!!!!!! منم برگشتم چشم بابايي رو نگاه كردم ديدم نور خورشيد تو چشمش افتاده داره اشك مي ياد ،با بابا زديم زير خنده ، بهت گفتم نه مامان جيش نيست از چشم بابا اشك اومده تو هم در اومدي گفتي بابا بدو بدو كرده خورده زمين پاش شكسته گريه كرده ، از چشماش اشك اومده   ...
3 آبان 1391

اين چيه ؟

سلام امير محمد گلم ، طبق روال هميشه مهدي، پيش خاله سميرا ، من و بابايي هم اداره ايم خيلي بازيگوش ودوست داشتني شدي (البته بعضي وقتها هم خيلي اذيت مي كني ) پديشب اولين بار بود كه گفتي اين چيه ؟ عمو اينا رو گفته بوديم بياند خونه ما افطاري ،فرني هم درست كرده بود و ليدا جون(همسايمون) سمبوسه آورده بود تو اول گفتي اينو مي خوام بعد كه گذاشتم تو بشقابت همش مي گفتي اين چيه ؟ سارا هم برات بازش كرد تا خنك بشه همش سيب زميني ها ، ذرت و... رو برمي داشتي مي گفتي اين چيه ؟ مامان قربونت بره ، بعد رسيد نوبت به فرني ، اونم انگار برات ناشناخته بود بعد مي گفتي اين چيه ؟ البته شام هيچي نخوردي ، حالا از ديروز تا حالا هر چيزي رو مي بيني مي گي اين چيه منم بهت مي گم...
4 مرداد 1391

بي مقدمه

سلام امير محمدم امروز 2سال و 2ماه و 9روزه ،كه جمع 2نفري من وبابا ، 3نفري شده واتفاقات شيرين وتلخ زيادي  افتاده ، خيلي حرف دارم برات بنويسم ولي نمي دونم چرا اصلا حوصله نوشتن ندارم هرروز مي گم فردا مي نويسم اما نمي دونم اون فردا كي مي ياد دعا كن براي ماماني با اون دستهاي كوچكت ، ماماني خيلي خسته است ، ازبس كه با كسي حرف نزدم ديگه داره يادم ميره چي بگم ، چي بنويسم و.... تمام حرف زدنام شده تلفني اونا با مامان بزرگ و خاله جالب اينه  وقتي رودررو  همديگه رو مي بينيم حرفي براي گفتن ندارم ، هرچي بابابزرگ ومامان بزرگ دايي و خاله ميگن چه خبر ؟ منم ميگم سلامتي انگار توي چند ماهي كه همديگه رو نمي بينيم هيچ اتفاقي نفتاده زمين وزمان وايس...
3 مرداد 1391

روز مرد رو به باباي گلم ، همسر مهربونم و اميرمحمدم تبريك مي گم

سلام ،سلامي به گرمي آفتاب كوير امير محمدم خوبي مامان ؟ امروز سه شنبه 16 خرداد، بعد از چند روز تعطيلي و مسافرت  بازم به تهران برگشتيم و الان توي مهد پيش خاله سميرا هستي البته خوابيدي چون ديروز توي راه بوديم و حسابي خسته شدي . ديروز 13 رجب مصادف با ميلاد مولود كعبه حضرت علي (ع ) و روز مرد بود ، اين روز رو به همه باباها ، باباي خوب خودم ، همسر مهربونم و باباي كوچولوي خودم امير محمد ناز مامان تبريك مي گم .انشاء ا... همگي سالم و سرحال باشيد . ...
16 خرداد 1391

روز معلم مبارك

  سلام به پسر گلم وهمه معلمهاي مهربون اول از همه روز معلم رو به مامان و باباي گلم تبريك مي گم خاطرات بچگيم نقش بسته از شيفت صبح وعصر ، اگه صبح شيفت مامانم بود بابام شيفتش بعد از ظهر بود و برعكس ، به غير از جمعه ها كه هممون پيش هم بوديم در طول هفته  روزها هر دو رو با هم نمي ديديم ، جالبترين لحظاتش براي من وقتي بود كه بابام با يه پوشه پر از برگ هاي امتحاني مي يومد ومنم براش چكشون مي كردم و نمره مي دادم آي كيف مي داد كه نگو البته پا درد ، كمر درد ، دست درد و گردن درد ، سرفه هاي ناشي از گچ خوردنشون رو هيچ وقت فراموش نمي كنم مامان، بابا ممنونم از تمامي زحماتي كه برامون كشيديد مامان ،بابا  عزيزم ر...
24 ارديبهشت 1391

يك روز تا تولد دوسالگي امير محمدم

سلام امير محمدم ، پسر نازم بازم مثل هميشه مهدي، پيش خاله فاطمه ، منو باباهم اداره ، فردا تولدته ، تولد دوسالگي ، صبح كه داشتيم مي يومديم اداره روي پاهام خوابيده بودي نگات مي كردم اينقدر معصوم و ناز خوابيده بودي كه در طول مسير هيچ تكوني نخوردم كه نكنه پسر گلم بيدار بشه ، در بين راه فكر مي كردم دو سال گذشته ولي چقدر پسرم  كوچيكه ، دوست دارم امير محمدم  خيلي زود بزرگ بشه امروز من وبابايي هم 100 هزار تومن كادو تولد برات  كنار گذاشتيم تا به حسابت بريزم مباركت باشه گلم . پيشاپيش تولدت رو بهت تبريگ مي گم 120 ساله شي بووووووووووووووووووس   ...
24 ارديبهشت 1391

لالايي

لالالالا گل آبشن كاكا رفته چشوم روشن         لالالالا گل خشخاش كاكا رفته خدا همراش   لالالالا گل زيره بچه ام آروم نمي گيره   گل سرخ مني سالم بموني زعشقت مي كنم من باغبوني توكه تا غنچه ايي بويي نداري همينكه وا شدي با ديگروني   لالات ميگم وخوابت نمي آد بزرگت مي كنم يادت نمي آد   عزيزكوچكم رفته به بازي  به پاي نازكش بنشينه خاري به منقاش طلا خارش درآيد بدستمال طلا رويش ببنديد   لالالالا گل پسته بابات رفته كمر بسته   لالالالا گل خشخاش ...
11 ارديبهشت 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به میوه دلم می باشد