جزئيات سفر(3)
جشن تولد يكسالگي
سلام پسر گلم يزد كه بوديم مامان جون وآقا جون پيشنهاد دادن كه برات يه تولد كوچولو كه دايي و خاله اينا باشند بگيريند من كه خيلي خوشحال شدم ، ولي بابايي زياد راضي نبود ومي گفت بچه ها اذيت مي كنند ودايي وزن دايي خسته مي شند چون ما خونه دايي بوديم ولي زن دايي ودايي اينقدر اصرار كردن وبا بابا يي صحبت كردن كه خوشحال ميشيم اولين تولدش رو خونه ما جشن بگيريد تا بابا بالاخره راضي شد هر چند اوايل جشن بازم ناراحت يه گوشه نشسته بود ولي بعد به وجد اومد واستقبال كرد جشن خيلي خوبي بود هم تووهم دختر خاله ها وپسر داييت خيلي بازي كرديد وشاد بوديد تا كادوهاتو گرفتي ،كيك وشام هم خورديم خيلي چسبيد .انشاءا... 120ساله شي سالم وسرحال
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی