امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

میوه دلم

جزئيات سفر 1

1390/3/16 11:44
نویسنده : مامان
381 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر دوست داشتني من

صبح 5شنبه ساعت 5ونيم از خونه اومديم بيرون بابايي كه از اول راه تا رسيديم خوابش مي يومد ، منم سعي مي كردم باهاش حرف بزنم و خوردني بهش بدم كه مشغول بشه البته توي راه يه نيم ساعتي خوابيد نزديكاي ظهر ديگه گرم شده بود با وجود اينكه كولر ماشين هم روشن بود بالاخره ساعت 4 رسيديم خونه دايي (آقاجون داره خونشون  روتغييرات مي ده به همين خاطر اونا هم خونه دايي هستن )اون روز وفردا خونه دايي بودیم، تو كلي با اميد (پسر دايي) بازي كردي ،شنبه هم رفتيم خونه خاله اينقدر با دختر خاله هات بازي كردي زیباكه روز يكشنبه برمي گشتيم فقط نيم ساعت بيدار بودي و 9 ساعت خوابیده بودی، تازه ساعت 10 شب هم كه رسيديم خونه بازم گريه مي كردي و خوابت مي يومد

امير محمدم سفر خوبي بود خيلي خوش گذشت همش خنديدي و بازي و شيطوني كردي .

بازم مي يام جزئيات رو ريزتر تعريف مي كنم .

زیبا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

رها(مامان سپهر)
16 خرداد 90 16:07
پسر گلم همیشه به سفر باشی و بهت خوش بگذره

ممنون مامان سپهر جون شما و پسر گلتون هم سالم وسرحال باشيد .
سودابه
17 خرداد 90 9:19
سلام . خوشحالم از آشنایی با شما . من امروز خیلی اتفاقی وارد چت شدم و اصلا نمیدونم پیامم به شما رسید یا نه ؟ به هر حال امیدوارم همیشه شاد و سلامت و خوش باشید . و امیدوارم دوستان خوبی برای هم باشیم.



سلام سودابه جون درحين صحبت قطع شد فقط احوال پرسي بود گلم ، منم خوشحالم با شما دوست شدم ،هرجا هستي خوش و سرحال باشي. باران جون هم ببوس


niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به میوه دلم می باشد