جزئيات سفر 1
سلام پسر دوست داشتني من
صبح 5شنبه ساعت 5ونيم از خونه اومديم بيرون بابايي كه از اول راه تا رسيديم خوابش مي يومد ، منم سعي مي كردم باهاش حرف بزنم و خوردني بهش بدم كه مشغول بشه البته توي راه يه نيم ساعتي خوابيد نزديكاي ظهر ديگه گرم شده بود با وجود اينكه كولر ماشين هم روشن بود بالاخره ساعت 4 رسيديم خونه دايي (آقاجون داره خونشون روتغييرات مي ده به همين خاطر اونا هم خونه دايي هستن )اون روز وفردا خونه دايي بودیم، تو كلي با اميد (پسر دايي) بازي كردي ،شنبه هم رفتيم خونه خاله اينقدر با دختر خاله هات بازي كردي كه روز يكشنبه برمي گشتيم فقط نيم ساعت بيدار بودي و 9 ساعت خوابیده بودی، تازه ساعت 10 شب هم كه رسيديم خونه بازم گريه مي كردي و خوابت مي يومد
امير محمدم سفر خوبي بود خيلي خوش گذشت همش خنديدي و بازي و شيطوني كردي .
بازم مي يام جزئيات رو ريزتر تعريف مي كنم .